معرفی وبلاگ
و خداوند عشق را افرید تا عاشقان تنها نمانند و آن زمان که عاشق مي شوي و مي داني که عشقي هست و باور داري کسي که تو را دوست دارد و در آن شبهاي سرد و يخبندان با تو مي ماند.. در آن لحظات مي فهمي دوست داشتن چقدر زيباست ..... و آن زمان که کسي در فراسوي خيال تو نيست و تو تنهاي تنها در جاده هاي برهوت زندگي قدم مي زني تنها اوست که به تو آرامش خيال مي دهد.....
دسته
دوستای گلم
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 17438
تعداد نوشته ها : 31
تعداد نظرات : 9
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

واقعا دوستت دارم


واقعا دوستت دارم


گرچه شاید گاهی

چنین به نظر نرسد


گاه شاید به نظررسد

که عاشق تو نیستم

گاه شاید به نظر رسد

که حتی دوستت هم ندارم

ولی درست در همین زمان هااست

که باید بیش از همیشه

مرا درک کنی

چون در همین زمان هاست

که بیش از همیشه عاشق تو هستم

ولی احساساتم جریحه دار شده است

با این که نمی خواهم

می بینم که نسبت به تو

سرد و بی تفاوتم

درست در همین زمان هاست که می بینم

بیان احساساتم برایم خیلی دشوار می شود

اغلب کرده تو ؛که احساسات مرا جریحه دار کرده است

بسیار کوچک است

ولی آن گاه که کسی را دوست داری

آن سان که من تو را دوست داری

هرکاهی ؛کوهی می شود

و پیش از هر چیزی این به ذهنم می رسد

که دوستم نداری

خواهش می کنم با من صبور باش

می خواهم با احساساتم

صادق تر باشم

و می کوشم که این چنین حساس نباشم

ولی با این همه

فکر می کنم که باید کاملا اطمینان داشته باشی

که همیشه

از همه راههای ممکن

عاشق تو هستم

دسته ها : عشق من
9:53 صبح

تو از دردی که افتادست بر جانم چه می دانی؟
دلم تنها تو را دارد ولی با او نمی مانی
تمام سعی تو کتمان عشقت بود در حالی
که از چشمان مستت خوانده بودم راز پنهانی
فقط یک لحظه آری با نگاهی اتفاق افتاد
چرا عاقل کند کاری که بازآرد پشیمانی؟

دسته ها : منو تنها نذار
9:51 صبح

روزهای خوب باهم بودنمان گذشت …
روزهایی که با چند خاطره تلخ و شیرین به سر رسید و
تنها یادگار از آن روزها یک قلب شکسته برجا ماند.
روزهای شیرین عاشقی گذشت و امروز من تنهای تنهایم ، گذشت
و اینک دلم هوای تو را کرده است…
دلم تنگ است برای آن لحظه های شیرین با هم بودنمان !
دلم برای گرفتن آن دستان مهربانت ، بوسه بر روی گونه زیبایت تنگ شده است…
کاش دوباره آن روزهای شیرین عاشقی مان تکرار می شد ، کاش دوباره
می توانستم آن صدایی که شب و روز به من آرامش میداد را بشنوم…
دلم برای آن خنده های قشنگت تنگ شده است عزیزم…
تو رفتی و تنها چند خاطره که هیچگاه نمی توانم فراموش کنم بر جا گذاشتی…
خاطره هایی که یاد آن این دل عاشقم را می سوزاند….
دلم بدجور برای تو تنگ است عزیزم….
برگرد! بیا تا فصه نیمه تمام عشق را با شیرینی به پایان برسانیم…
برگرد تا قصه من و تو پایانش تلخ و غم انگیز نباشد!
دلم برای لحظه های دیدار با تو تنگ شده است…
چه عاشقانه دستانم را می گرفتی و در کنارم قدم میزدی ، چه
عاشقانه مرا در آغوش خود می فشردی و به من می گفتی که مرا دوست می داری!
چرا رفتی از کنارم؟ تو رفتی و من تنهای تنها در این دنیای
بی محبت با چند خاطره تلخ مانده ام…
برگرد تا دوباره آن خاطره های شیرین با هم بودنمان تکرار شود….
دلم بدجور برای تو ، برای حرفهایت ، درد دلهایت ، صدای گریه هایت تنگ شده است..
عزیزم برگرد تا دوباره جان بگیرم و منی که اینک خسته از زندگی ام نفس بگیرم….
با آمدنت مرا دوباره زنده کن و احساس را در وجودم شعله ور کن
تا عاشقانه تر از همیشه از تو و آن عشق پاکت بنویسم…
عزیزم برگرد تا دوباره جان بگیرم
و منی که اینک خسته از زندگی ام نفس بگیرم.

دسته ها :
2:13 بعد از ظهر

 

پاییز را دوست دارم...

بخاطر غریب و بی صدا آمدنش

بخاطر رنگ زرد زیبا و دیوانه کننده اش

بخاطر خش خش گوش نواز برگ هایش

بخاطر صدای نم نم باران های عاشقانه اش

 بخاطر رفتن و رفتن... و خیس شدن زیر باران های پاییزی

بخاطر بوی مست کننده خاک باران خورده کوچه ها

بخاطر غروب های نارنجی و دلگیرش

 بخاطر شب های سرد و طولانی اش

بخاطر تنهایی و دلتنگی های پاییزی ام

بخاطر پیاده روی های شبانه ام

           بخاطر بغض های سنگین انتظار

بخاطر اشک های بی صدایم

بخاطر سالها خاطرات پاییزی ام

بخاطر معصومیت کودکی ام

بخاطر نشاط نوجوانی ام

بخاطر تنهایی جوانی ام

بخاطر اولین نفس هایم

بخاطر اولین گریه هایم

بخاطر اولین خنده هایم

بخاطر دوباره متولد شدن

بخاطر رسیدن به نقطه شروع سفر

بخاطر یک سال دورتر شدن از آغاز راه

بخاطر یک سال نزدیک تر شدن به پایان راه

بخاطر غریبانه و بی صدا رفتنش

پاییز را دوست دارم، بخاطر خود پاییز

و من عاشقانه پاییز را دوست دارم...

 

دسته ها : عاطفی
1:22 بعد از ظهر

تموم خاطراتت یادم میاد

یاد اون روز که دلت میگفت منو میخواد

اگه تو نمونی پیشم دیونه میشم

آخه من چی کار کنم تو بمونی پیشم

فکر تو یه لحظه از سرم نمیره

من میگم میمونی اما دل میگه میره

نزار تا قصه مون این جوری تموم بشه

میدونم تو میری مهرم حروم میشه

بگو حرفت چیه ؛ آخه دردت چیه

تازه اول راهیم ، خداحافظی چیه

می دونستم میری و تنهام میزاری

تو که از حال دلم خبر نداری

می دونستم آخرش این جوری میشه

یکی مون تنها میمونه واسه همیشه

دسته ها : عاطفی
1:21 بعد از ظهر

 دلم برای کسی تنگ است  
که چشمهای قشنگش را
به عمق آبی دریا می دوخت
و شعر های قشنگی چون پرواز پرنده ها می خواند
دلم برای کسی تنگ است
کسی که خالی وجودم را از خود پر می کرد
و پری دلم را با وجود خود خالی
دلم برای کسی تنگ است
کسی که بی من ماند
کسی که با من نیست
دلم برای کسی تنگ است
که بیاید
و به هر رفتنی پایان دهد
دلم برای کسی تنگ است
که آمد
رفت
...... و پایان داد
کسی ....
کسی که من همیشه دلم برایش تنگ می شود...

دسته ها : عاطفی
1:17 بعد از ظهر

 گاهی آرزو می کنم...     

 

 

   کاش هرگز نمی دیدمت تا امروز غم ندیدنت را

 

                بخورم!!!

 

کاش لبخندهایت آنقدر زیبا نبودند که امروز آرزوی

 

         دیدن یک لحظه

 

فقط یک لحظه از لبخندهای عاشقانه ات را داشته

 

                     باشم!

 

کاش چشمان معصومت به چشمانم خیره نمی شد

 

                    تا امروز

 

چشمان من به یاد آن لحظه بهانه گیرند و اشک

 

                    بریزند!

 

کاش حرف های دلم را بهت نگفته بودم تا امروز با

 

                        خود نگویم

 

" آخه او که میدونست چقدر دوستش دارم!!!!"

دسته ها : عاطفی
1:9 بعد از ظهر

هنوز برام سواله

 

که چطور پا پس کشید و رفت

 

کنار اون بودم ولی

 

هیچ وقت من و ندید و رفت

 

هنوز برام سواله که چرا نخواست حرف بزنه

 

چرا براش مهم نبود

 

دونستنش حق منه

 

هیچ وقت نخواست باور کنه

دوسش دارم بی اندازه

هیچ وقت نگفت چه تصویری

از من تو ذهنش میسازه

هیچ فکر نکرد چی میکشم

وقتی که تنهام میذاره

هیچ وقت نفهمید عاشقم

چقدر برام ارزش داره.

 

 

****

 

چرا با من اینطوری کرد

چرا شدش نامهربون

از این همه احساس من

چطور تونست بگذره اون

هیچ وقت نخواست باور کنه

گفتم که اون عوض شده

حرفا و رفتاراش همه

یک دفعه با غرض شده

 

 

یه ساده دل بودم ولی

هیچ وقت منو عاشق ندید

هنوز برام سواله که

چی شد که اون ازم برید

هیچ فکر نکرد چی میکشم

وقتی که تنهام میذاره

هیچ وقت نفهمید عاشقم

چقدر برام ارزش داره

 

هنوز برام سواله

 

گه چطور پا پس کشید و رفت

 

کنار اون بودم ولی

 

هیچ وقت منو ندید و رفت

 

هنوز برام سواله

 

که چرا نخواست حرف بزنه

 

چرا براش مهم نبود

 

دونستنش حق منه

 

 

 

 

 

دسته ها : عاطفی
12:50 صبح

دلم بدجوری گرفته..هر طرف که نگاه میکنم تو رو میبینم.. عطرتو حس میکنم و صداتو میشنوم..اما تو هیچ وقت نیستی... میترسم دستاتو تو دستم بگیرم..میترسم بلور انگشتاتو بشکنم... می ترسم تو هم مثل من بوی تنهایی و غربت بگیری.. می ترسم این بغض هزار ساله به تو هم سرایت کنه... من از مرگ نمی ترسم از رفتن تو می ترسم.. می ترسم تو بری و من نمیرم! می ترسم بدون تو زنده بمونم دلم گرفته...!! مثل تموم شبهایی که گذشت..!! مثل تموم شبهایی که بدون تو خواهند اومد...!! روزگارم از شبهای بی ستاره تو هم تیره تر شده.. تنها یادت هست که امیدسپیده ای هرگز نیومده رو تو دلم زنده نگه میداره...دیگه زیر بارون خیس نمیشم..!! یاد اون چتری که بالای سرم گرفتی تا ابد با منه.. من و ببخش که هنوز ازت پرم ..که هنوز نمیتونم ازت دل ببرم.. راستی تا حالا شده اون قدر دلت برای کسی تنگ بشه که با شنیدن اسمش هم بغض گلوتو بگیره؟؟ تا به حال شده اون قدر بخوای برای یه نفر بمیری  که از زنده بودنت هم خسته بشی؟؟ یا شده دلت بخواد زمین و زمان متوقف بشن تا نگاهی که به تو خیره شده لحظه ای بیشتر باقی بمونه؟؟میدونی... من عاشقم چون فقط یه بار تو دلم زلزله اومد.. چون همیشه قلبم واسه یه نفر زد (واسه تو)...میدونی... تو هیچ وقت نتونستی ذهنمو بخونی..اشکمو ببینی.. صدامو نشنیدی..صدایی که خودت خفش کردی.. صدایی که یه روز بهت میگفت دوست دارم عشق من پاک بود..عشق من با عشقای حالا فرق داشت وقتی میگفتم دوست دارم با بند بند وجودم میگفتم.. اما هیچ وقت نفهمیدی.. اما بازم میخوام از تو بنویسم ..میدونی چرا؟؟ چون اول و اخر لحظه هام تویی... بذار همیشه پریشونت بمونم میذاری که ؟؟ تو رو خدا اینم ازم نگیر من میمیرم

دسته ها : عاطفی
12:45 صبح

 

گفتی می خوام بهت بگم همین روزا مسافرم
«باید برم» برای تو فقط یه حرف ساده بود
کاشکی می دیدی قلب من به زیر پات افتاده بود
شاید گناه تو نبود، شاید که تقصیر منه
شاید که این عاقبتِ این جوری عاشق شدنه
***
سفر همیشه قصه رفتن و دلتنگیه
به من نگو جدایی هم قسمتی از زندگیه
همیشه یک نفر میره آدم و تنها می ذاره
میره یه دنیا خاطره پشت سرش جا می ذاره
همیشه یک دل غریب یه گوشه تنها می مونه
یکی مسافر و یکی این وره دنیا می مونه
***
دلم نمیاد که بگم به خاطر دلم بمون
اما بدون با رفتنت از تن خستم میره جون
بمون برای کوچه‌ای که بی تو لبریزه غمه
ابری تر از آسمونش ابرای چشمای منه
***
بمون واسه خونه‌ای که محتاج عطر تن توست
بمون واسه پنجره ای که عاشق دیدن توست!
 

 

 

دسته ها : عاطفی
12:35 صبح

ازم پرسید که به خاطر کی زنده هستی؟
با اینکه دوست داشتم با تمام وجودم داد بزنم "به خاطر تو"، بهش گفتم: به خاطر هیچ کس.
پرسید: پس به خاطر چی زنده هستی؟ با اینکه دلم داد میزد "به خاطر دل تو" با یه بغض غمگین بهش گفتم: به خاطر هیچ چی.
ازش پرسیدم: تو به خاطر چی زنده هستی؟
در حالیکه اشک تو چشماش جمع شده بود، گفت: به خاطر کسی که به خاطر هیچ زندست!!!!

دسته ها : عاطفی
12:16 صبح
X