معرفی وبلاگ
و خداوند عشق را افرید تا عاشقان تنها نمانند و آن زمان که عاشق مي شوي و مي داني که عشقي هست و باور داري کسي که تو را دوست دارد و در آن شبهاي سرد و يخبندان با تو مي ماند.. در آن لحظات مي فهمي دوست داشتن چقدر زيباست ..... و آن زمان که کسي در فراسوي خيال تو نيست و تو تنهاي تنها در جاده هاي برهوت زندگي قدم مي زني تنها اوست که به تو آرامش خيال مي دهد.....
دسته
دوستای گلم
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 19473
تعداد نوشته ها : 31
تعداد نظرات : 9
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

 

از کوچه های تنهایی که رد می شدم...

هنوز رد پای خاطره ها رو به وضوح می دیدم.دوست نداشتم دنبالشون کنم...

از کنار هر رد پا رد می شدم و مواظب بودم که یه وقت دوباره با همون رد پاها به جایی که بودم بر نگردم و باز همون خاطره ها تکرار نشه...

تو از راه رسیدی...دستامو گرفتی و گفتی بیا با هم بریم...

من توی این کوچه تنگ و تاریک تنهات نمی ذارم...

وجودم پر از اشتیاق بود...از اینکه تو اومدی و لحظات تنهاییم به پایان رسید...از اینکه دستای سردمو توی دستای گرم و مهربونت گرفتی...

ولی دوست نداشتم وقتی که بهت نیاز دارم پیشم باشی...

چون وقتی کسی رو واسه اینکه بهش نیاز داری بخوای...ممکنه یه روز نیازت برطرف شه...

ولی من تورو واسه خودت می خواستم...

دوست داشتم که لحظات شیرینی که توی راه داشتم باهات تقسیم کنم...

ولی دوست نداشتم که گه گاهی که راه تلخ می شه...تو تلخیشو حس کنی...

توی راه همش نگران بودم...

مدام توی گوشت می خوندم که.......مواظب باش...روی اون ردپاها راه نریا...

اون راه به جای خوبی ختم نمی شه...

تو همیشه مهربون و دوست داشتنی بودی...سریع به من می گفتی...باشه...مواظبم....

حالا منو بغل کردی و از اون کوچه می گذری...چشمامو بستم...

می دونم که خودت بلدی چیکار کنی...

دیگه نگران رد پاها نیستم...فقط دوست دارم از گرمای آغوشت لذت ببرم...

خودمو به دستای مهربونت می سپارم...

هر جا بری...منم میام...


دسته ها : تنهایی
12:46 صبح
X